خارا، برای مثال ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالۀ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ - ۷۰۰) ، به دندان مزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بود یا خاره یا خز (سوزنی) پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی سندان می کوبند، برای مثال به زیر ضربت شمشیر و گرزشان گفتی / که آبگینه و موم است خاره و سندان (عبدالواسع جبلی - ۳۹۲)
خارا، برای مِثال ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالۀ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ - ۷۰۰) ، به دندان مزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بُوَد یا خاره یا خز (سوزنی) پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی سندان می کوبند، برای مِثال به زیر ضربت شمشیر و گرزشان گفتی / که آبگینه و موم است خاره و سندان (عبدالواسع جبلی - ۳۹۲)
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خِیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مِثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مِثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مِثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن