معنی خبره - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با خبره
خبره
خبره
دانش. آگاهی. بصیرت. (از معجم الوسیط) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
خبره
خبره
زمینی که در آن گیاه سدر روید. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
خبره
خبره
آبی است از آن بنی ثعلبهین سعد از حمی (قرقگاه) ربذه، نام چاهی است از آن اشجع نزد این آب، نام نخستین علامت این قرقگاه (قرقگاه ربذه) از طرف مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خبره
خبره
آزموده، آگاه، استاد، بصیر، خبیر، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، کارشناس، ماهر، متخصص، مطلع متضاد: تازه کار، ناآزموده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.