جدول جو
جدول جو

معنی خرناس - جستجوی لغت در جدول جو

خرناس
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید، خرخر، خره، خراخر، خرنش، غطیط
خرناس کشیدن: خرخر کردن
تصویری از خرناس
تصویر خرناس
فرهنگ فارسی عمید
خرناس
آواز خرخر خوابیده
تصویری از خرناس
تصویر خرناس
فرهنگ لغت هوشیار
خرناس
((خُ))
خرخر موجود خوابیده
تصویری از خرناس
تصویر خرناس
فرهنگ فارسی معین
خرناس
خرخر، خرناسه، خروپف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرناس
خرناس، خرناسه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرناس
تصویر فرناس
(پسرانه)
نیم خواب، خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برناس
تصویر برناس
غافل، برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از برناس (ناصرخسرو۱ - ۲۸۶)، نادان، خواب آلوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
صدایی که هنگام انداختن تیر از چلۀ کمان برآید، ترنگ، برای مثال دل سرکشان پر ز وسواس بود / همه دشت پر بانگ ترناس بود (فردوسی - لغت نامه - ترناس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرناس
تصویر پرناس
فرناس، غافل، نادان، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرنای
تصویر خرنای
کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی، کرنای، کارنای، نای رویین، نای ترکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
غافل، نادان، برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از فرناس (ناصرخسرو - ۴۳۸)، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
صدایی را گویند که هنگام تیرانداختن از چلۀ کمان برآید. (فرهنگ جهانگیری). (فرهنگ رشیدی). صدا و آوازی باشد که بوقت تیرانداختن از چلۀ کمان برآید. (برهان) (ناظم الاطباء). صدای انداختن تیر ازچلۀ کمان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). اما درشعر فردوسی و اسدی که شاهد آورده اند سرپاس دیده شده به معنی گرز و اﷲ اعلم. (فرهنگ رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه دشت پر بانگ ترناس بود.
فردوسی (فرهنگ جهانگیری).
کمان ابر و بارانش الماس بود
همه کوه پر بانگ ترناس بود.
اسدی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شیپور. سپیدمهره. سپیدمهرۀ ترسایان. (یادداشت بخط مؤلف). کرنای. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) :
پای کوبد سر پرچم چو زند گام براه
جنگ شیر علم و لحن سرود خرنای.
سیف اسفرنگی (از جهانگیری).
اندر آن روز که مشاطۀ تأیید ظفر
شده از خون جبان پیکر شمشیر آرای
مرد در هم جهد از غایت فرط کینه
اسب بر هم فتد از هیبت بانگ خرنای.
رضی الدین نیشابوری (از فرهنگ جهانگیری).
، نام سرود و لحنی است در موسیقی. (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غافل و نادان. (برهان) غافل و خواب آلوده. (آنندراج). فرناس. و رجوع به فرناس و برناسی شود:
نامه ها پیش تو همی آید
هم ز بیداردل هم از برناس.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
نام مبارزیست ایرانی. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
دمور و خرنجاس با او برفت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از دو رود است که شهر بخارا میان آن دو نهاده است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خُ سَ / سِ)
خرنا. خرخر. غطیط. آوازی که از بعض مردم در خواب از حلق و بینی برآید، و توسعاً، خواب عمیق وسنگین. مثال آن در این بیت سیدحسن غزنوی است و شمس قیس آنرا فرناس با فاء اخت قاف خوانده و گوید فرناس از کلمات غریب لغهالفرس بی ذکر معنی آن:
مدان که فتنه بخسبد در این زمانه ولیک
زعدل تست که باری شده ست در خرناس.
(یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ وِ)
دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس در 14000 گزی شمال خاوری کلاله. موقع جغرافیایی آن کوهستانی جنگلی معتدل مالاریائی. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه سار و محصولات آن برنج، غلات، حبوبات، عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نمدمالی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
رئیس و مهترروستاییان. ج، فرانسه. (منتهی الارب). مهتر دهقانان و در ترکی او را قوجه باشی گویند. (محیط المحیط) ، شیر سطبرگردن و سخت دلیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
پسر فرناباذ از درباریان مورد توجه اردشیر درازدست بوده است. رجوع به فرناباذ و نیز رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 943 شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جامۀ پنبه ای. لغه فی الکرباس. (منتهی الارب) ، آب خانه بر بام. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مرغی است مانند کبوتر، و انسان متوجه آن نمی گردد مگر هنگامی که از پیش پای انسان پرواز کند و باعث ترس او شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرنوس. رجوع به عرنوس شود، بینی کوه. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ج، عرانیس. (اقرب الموارد) ، جای باغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). محل و جای نواله های پنبه زن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرناس
تصویر قرناس
دماغه کوه، دوک، دماغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
صدائی را گویند که هنگام تیر انداختن از چله کمان بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنای
تصویر خرنای
کرنای، لحن و سرودی از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناس
تصویر برناس
غافل ونادان وخواب آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرناسه
تصویر خرناسه
آواز خرخر خوابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرناس
تصویر عرناس
دماغه کوه، کفترک از پرند گان، چوب بلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برناس
تصویر برناس
((بَ))
غافل، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترناس
تصویر ترناس
((تَ))
صدای زه کمان هنگام انداختن تیر، صدای برخورد گرز و شمشیر و سپر، آواز تار و تنبور، ترنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرنای
تصویر خرنای
((خُ))
کرنای، لحن و سرودی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
((فَ))
غافل، نادان، خواب آلود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
((فِ))
مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
فرهنگ فارسی معین
خرخر، خر و پف
فرهنگ گویش مازندرانی