مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره (از آنندراج). صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما. اسماعیل ایما (از آنندراج). هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند. صائب (از آنندراج)
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره (از آنندراج). صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما. اسماعیل ایما (از آنندراج). هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند. صائب (از آنندراج)
حالت خشکسال بودن. قحطی. بوضع خشکسال بودن. مجاعه. جدب. (یادداشت بخط مؤلف) ، بی بارانی. بدون بارندگی. (یادداشت بخط مؤلف) : خشکسالی معروف است حالت قبیح و ناپسندی است که آب و هوای فلسطین طبعاً اسباب آن میشد چه که در آنجا از ماه مه الی سپتامبر باران نمیبارد و در مدت ماههای تابستان زمین می خشکد و شکافها و ترکهای عظیمه پیدا می کند. (قاموس کتاب مقدس)
حالت خشکسال بودن. قحطی. بوضع خشکسال بودن. مجاعه. جدب. (یادداشت بخط مؤلف) ، بی بارانی. بدون بارندگی. (یادداشت بخط مؤلف) : خشکسالی معروف است حالت قبیح و ناپسندی است که آب و هوای فلسطین طبعاً اسباب آن میشد چه که در آنجا از ماه مه الی سپتامبر باران نمیبارد و در مدت ماههای تابستان زمین می خشکد و شکافها و ترکهای عظیمه پیدا می کند. (قاموس کتاب مقدس)
عمل دوانیدن خر. مقابل اسبدوانی. در گذشته در ایران رسم بر این بود که پس از اسب دوانی دور میدان خر میدوانیدند و به این ترتیب مسابقه ای چون اسب دوانی انجام می دادند
عمل دوانیدن خر. مقابل اسبدوانی. در گذشته در ایران رسم بر این بود که پس از اسب دوانی دور میدان خر میدوانیدند و به این ترتیب مسابقه ای چون اسب دوانی انجام می دادند
منسوب به خراسان، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیدۀ اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست. (از انساب سمعانی) (منتهی الارب) : ببازارگانی خراسانیم به رنج اندرون بی تن آسانیم. فردوسی. - طین خراسانی، قسمی خاک که از خراسان آرند. (یادداشت بخط مؤلف). ، قسمی کاغذکه از کتان کردندی. (ابن ندیم) ، نام طعامی است. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، بختی. قسمی شتر است. (یادداشت مؤلف) ، دستنبو. رجوع به دست بویه شود. (یادداشت بخط مؤلف). در تداول امروز، نوعی خربزه
منسوب به خراسان، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیدۀ اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست. (از انساب سمعانی) (منتهی الارب) : ببازارگانی خراسانیم به رنج اندرون بی تن آسانیم. فردوسی. - طین خراسانی، قسمی خاک که از خراسان آرند. (یادداشت بخط مؤلف). ، قسمی کاغذکه از کتان کردندی. (ابن ندیم) ، نام طعامی است. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، بُختی. قسمی شتر است. (یادداشت مؤلف) ، دستنبو. رجوع به دست بویه شود. (یادداشت بخط مؤلف). در تداول امروز، نوعی خربزه
کم سال. جوان. طفل. (ناظم الاطباء). مقابل سالخورده. (آنندراج). صغیر. مقابل کلانسال و کهن سال. (یادداشت بخط مؤلف) : که دانست کاین کودک خردسال شود با بزرگان چنین بدسگال ؟ نظامی. هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش. صائب (از آنندراج). بمکتب خانه درسم دهد عشق که پیر عقل طفل خردسالی است. مخلص کاشی (از آنندراج). ولیکن خردسالانند و پیران شفاعت می کند بخت جوانم. ؟
کم سال. جوان. طفل. (ناظم الاطباء). مقابل سالخورده. (آنندراج). صغیر. مقابل کلانسال و کهن سال. (یادداشت بخط مؤلف) : که دانست کاین کودک خردسال شود با بزرگان چنین بدسگال ؟ نظامی. هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش. صائب (از آنندراج). بمکتب خانه درسم دهد عشق که پیر عقل طفل خردسالی است. مخلص کاشی (از آنندراج). ولیکن خردسالانند و پیران شفاعت می کند بخت جوانم. ؟