جدول جو
جدول جو

معنی خراسانی

خراسانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خراسانی

خراسانی

خراسانی
منسوب به خراسان، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیدۀ اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست. (از انساب سمعانی) (منتهی الارب) :
ببازارگانی خراسانیم
به رنج اندرون بی تن آسانیم.
فردوسی.
- طین خراسانی، قسمی خاک که از خراسان آرند. (یادداشت بخط مؤلف).
، قسمی کاغذکه از کتان کردندی. (ابن ندیم) ، نام طعامی است. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، بُختی. قسمی شتر است. (یادداشت مؤلف) ، دستنبو. رجوع به دست بویه شود. (یادداشت بخط مؤلف). در تداول امروز، نوعی خربزه
لغت نامه دهخدا

خراسکانی

خراسکانی
احمد بن مفضل مؤدب خراسکانی اصفهانی، مکنی به ابوجعفر. از راویان است. از حبان بن بشر روایت کرد و ابوبکر محمد بن ابراهیم مقری اصفهانی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی). در علم حدیث شناسی، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که احادیث را از پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) نقل کرده اند. این افراد به طور ویژه در زمینه نقل صحیح و دقیق روایات فعالیت کرده اند و به دلیل دقت و امانت داری خود در نقل، در تاریخ علم حدیث جایگاه ویژه ای دارند. تلاش های روات در حفظ سنت نبوی، یکی از ارکان اصلی دقت در انتقال علم حدیث است.
لغت نامه دهخدا

خراسکانی

خراسکانی
منسوب به خراسکان که قریه ای است از قرای اصفهان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

خراسانه

خراسانه
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 19هزارگزی باختر شوسۀ بوگان به میاندوآب. این ناحیه کوهستانی و مالاریایی و دارای 62 تن سکنه می باشد که کردزبانند. آب آنجا از چشمه و محصولاتش: غلات، حبوبات، توتون و چغندر است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی جاجیم می بافند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

خراسان

خراسان
مشرق، مقابل بابل، مغرب، نغمه ای است از موسیقی قدیم
خراسان
فرهنگ فارسی معین