جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خودسازی

خودسازی

خودسازی
آماده کردن خود را برای انجام کاری، کنایه از ریاکاری
خودسازی
فرهنگ فارسی عمید

خودسازی

خودسازی
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
قطره (از آنندراج).
صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
اسماعیل ایما (از آنندراج).
هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خودسوزی

خودسوزی
اشتعال خودبخود. بدون مادۀ اشتعال مشتعل بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

عودسازی

عودسازی
زدن عود، نواختن عود، بصدا درآوردن عود، و عود از وسایل طرب بود، رجوع به عود شود:
ز دلها کرده در مجمرفروزی
به وقت عودسازی عودسوزی،
نظامی
لغت نامه دهخدا

کودسازی

کودسازی
عمل ساختن کود شیمیایی،
- ماشین کودسازی، ماشینی که کودهای شیمیایی درست می کند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا