- خاندان
- آل
معنی خاندان - جستجوی لغت در جدول جو
- خاندان
- آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده
- خاندان
- خانواده، دودمان،
برای مثال مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمان ها پسندی بدی (سعدی - لغت نامه - خاندان)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ماندانا، عنبر سیاه، نام دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی
جائی که بر آن خاک و خاشاک اندازند
خانه با اهل خانه
جای ریختن خاک یا خاک روبه، برای مثال بیفتد همه رسم جشن سده / شود خاکدان جمله آتشکده (فردوسی۲ - ۲۴۸۹) ، چو در خاکدان لحد خفت مرد / قیامت بیفشاند از موی گرد (سعدی۱ - ۱۸۹) کنایه از دنیا، برای مثال همه زاین خاکدان اندرگذشتند / بدند از خاک، بازان خاک گشتند (ناصرخسرو - لغت نامه - خاکدان) ، خانۀ خاکدان دو در دارد / تا یکی را برد یکی آرد (نظامی۴ - ۷۳۴)
جای نان، ظرف نان، کنایه از محل رزق وروزی
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان) ، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
متبسم، خنده کننده
خنده کننده، درحال خندیدن، خندنده، ضاحک، ضحوک، خنداخند، خنده ناک، سبک روح، شکفته، منبسط، خنده رو، خندناک
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
Chuckling, Laughing
смеющийся , смеющийся
lachend
сміючись , той, що сміється
śmiejący się
ridendo, sorridente
riendo
riant, rieur
lachend
หัวเราะ , หัวเราะ
tertawa
ضاحكٌ
हंसते हुए , हंसते हुए
צוחק , צוחק
笑っている , 笑っている
웃고 있는 , 웃는
gülümseyen, gülen
akicheka
হাস্যকর , হাসছে