جدول جو
جدول جو

معنی خارجین - جستجوی لغت در جدول جو

خارجین
خورجین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خارجی
تصویر خارجی
مربوط به خارج از کشور، بیگانه، تهیه شده در خارج از کشور، مقابل داخلی
آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونی
کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند
کسی که معتقد به مذهب خوارج باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرجین
تصویر خرجین
دو کیسۀ متصل به هم که روی چهارپا، موتورسیکلت، دوچرخه یا شانه قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارچین
تصویر خارچین
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خاربند، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارجیه
تصویر خارجیه
مونث خارجی
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
دهی است جزو دهستان ابجیرودبخش حومه شهرستان زنجان و در 24 هزارگزی جنوب باختری زنجان سر راه عمومی بیجار به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری و دارای 537 تن سکنه که مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از رود خانه زرین آباد و چشمه است. محصول آن غلات و بن شن و پیاز و سیب زمینی و انگور و میوه میباشد. شغل اهالی زراعت و گلیم و قالیچه و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو و سر راه نیمه شوسۀ زنجان به ینگی کند قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشد. دو جوال که نیمی از دهانۀ هر دو را بهم دوزند. بارجامه. باردان. (یادداشت مؤلف) :
یار تو خورجین تست و کیسه ات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد، در 24هزارگزی جنوب اردکان متصل براه فرعی بارجین به میبد و اردکان در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 456 تن سکنه میباشد، آبش از قنات و محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)، حامله شدن، آبستن شدن، باردار شدن، بار گرفتن، بار برگرفتن: حمل، باردار گشتن زن، (تاج المصادربیهقی)، رجوع به باردار شدن و باردار گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
پارچین، بنابر نوشتۀ احمد محمد شاکر محشی المعرب جوالیقی در حاشیۀ ص 322 کلمه بارجین خندق باشد و فارقین جزء دوم شهر میافارقین معرب آنست
لغت نامه دهخدا
آنچه برای محافظت گرد باغ و زراعت و دیوارخانه از خار و چوب بند سازند برای عدم دخول مردم و حیوانات موذیه، (غیاث اللغات) (آنندراج) :
چنان باغی کزو گلچین نیارد گل برون بردن
نه آن باغی که باید خارچین از بیم دزدانش،
عرفی (از آنندراج)،
رجوع به خار شود،
،
که خار بیرون آرد:
آن حکیم خارچین استاد بود
دست میزد جابجا می آزمود،
مولوی،
، منقاش، (زمخشری)، منماص، (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرجین
تصویر خرجین
کیسه ای که در وسط دو دهانه دارد و درآن لباس یا خوراکی میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارصین
تصویر خارصین
روی از توپال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
منسوب به خارج و خارجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارجیان
تصویر خارجیان
بیگانگان انیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
((رِ))
بیرونی، بیگانه، در قدیم به مخالفان خلیفه می گفتند، جمع خوارج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرجین
تصویر خرجین
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
انیرانی، بیگانه، فرنگی، بیرونی
فرهنگ واژه فارسی سره
پرچین، حصارخاری، خاربست، خاربند، خارکش
متضاد: گلچین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باردان، جامه دان، خرج، توبره، جوال، خرجینه، خورجینه، کیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
External, Exterior, Foreign, Outer, Outgoing, Exterior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
extérieur, externe, étranger, extraverti
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
äußerlich, Außen-, extern, fremd, äußere, outgoing
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
зовнішній , іноземний , комунікабельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
zewnętrzny, zagraniczny, towarzyski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
外部的 , 外部 , 外国的 , 外向的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
exterior, externo, estrangeiro, extrovertido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
esterno, straniero, estroverso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
exterior, externo, extranjero, extrovertido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
внешний , иностранный , общительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
extern, buitenlands, extravert
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارجی
تصویر خارجی
ภายนอก , ภายนอก , ต่างประเทศ , ภายนอก , เป็นมิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی