معنی خارجی خارجی ภายนอก , ภายนอก , ต่างประเทศ , ภายนอก , เป็นมิตร تصویر خارجی دیکشنری فارسی به تایلندی
خارجی خارجی مربوط به خارج از کشور، بیگانه، تهیه شده در خارج از کشور، مقابلِ داخلیآنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونیکسی که بر خلیفۀ وقت خروج کندکسی که معتقد به مذهب خوارج باشد فرهنگ فارسی عمید