جدول جو
جدول جو

معنی خ - جستجوی لغت در جدول جو

خ
نهمین حرف الفبای فارسی، خ، خا، در حساب ابجد عدد ۶۰۰
نام واج «خ»
تصویری از خ
تصویر خ
فرهنگ فارسی عمید
خ
حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جمّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نمایندۀ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نمایندۀ هفت است. و آن از حروف روادف و از حروف خاکی است. (برهان قاطع در کلمه هفت حرف خاکی). و از حروف مائیه است. و یکی از شش حرف حلق است و هم از حروف مکسور و از حروف مستعلیه و استعلاست. (برهان در کلمه هفت حرف استعلاء). و از حروف مصمته است و در کتب حدیث رمز است بخاری صاحب صحیح را. و رمز است از مؤخر مقابل ’م’ که رمز است از مقدم و علامت مریخ است در علم نجوم و احکام و رمز است نسخه را و تصغیر آن در عربی ’خییه’ [خ ی ی ی است.
ابدالها:
حرف ’خ’ در فارسی دری و لهجه های آن، گاه:
> به ’ج’ بدل شود:
اسپاناخ = اسپاناج
> به ’ز’ بدل شود:
میختن = میزیدن
همچنین در صرف برخی افعال نیز به ’ز’ بدل شود، مانند:
بیاموز از آموختن. بیامیز از آمیختن.
بیاویز از آویختن. بیفراز از افراختن.
بیفروز از افروختن. بینداز از انداختن.
بباز از باختن. ببیز از بیختن.
بپز از پختن. بپرداز از پرداختن.
بتاز از تاختن. بدوز از دوختن.
بریز ازریختن. بساز از ساختن.
بسپوز از سپوختن. بسوز از سوختن.
بگداز از گداختن. بگریز از گریختن
بنواز از نواختن. و غیره...
> به ’س’ بدل شود:
نشاختن = نشاستن
> بدل ’ش’ آید:
افراختن = افراشتن
فراخه = فراشه.
فراخیدن = فراشیدن
> بدل از ’غ’ آید:
شخار = شغار (در تداول گناباد خراسان).
آمیختن =آمیغیدن (آمیغ، آمیغه، آمیغی).
اطخم = ادغم
لخشیدن = لغزیدن
تیخ = تیغ
ستیخ = ستیغ
ریخ = ریغ
ریخو = ریغو
خاک = غاک
چرخ = چرغ
الفختن = الفغدن
> به ’ف’ بدل شود:
فرخور = فرفور
ناخ = ناف
درخشان = درفشان
> به ’ک’ بدل شود:
نارخوک = نارکوک
خم = کم
خرنا = کرنا
خمان = کمان
خمند = کمند
> = به ’ن’ بدل شود:
نشاختن = نشاندن
> به ’و’ بدل شود:
دشخوار = دشوار
نشخوار = نشوار
خوش = وش
لخت = لوت
> بدل ’ه’ آید:
خسته = هسته (خستۀ خرما = هستۀ خرما).
خجیر = هجیر
خستو = هستو
خاک = هاک
خلالوش = هلالوش
خیری = هیری
بخماخ = بمباه
حرف ’خ’ در عربی، گاه:
> به ’ح’ بدل شود:
بخثره = بحثره
طماخر = طماحر
طمخریر = طمحریر
نفخ = نفح
طلخیف = طلحیف
لتخان = لتحان
> بدل از ’غ’ آید:
خنه = غنه
حرف ’خ’ در تعریب، گاه:
> بدل به ’ق’ شود:
زنخ = زقن
> به ’ح’ بدل شود:
خنب = حب ّ
خشم = حشم
> به ’ک’ بدل شود:
خسرو = کسری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خضر
تصویر خضر
(پسرانه)
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
(دخترانه)
پرنده ای از نوع مرغابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیددخت
تصویر خورشیددخت
(دخترانه)
مرکب از خورشید + دخت (دختر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدبانو
تصویر خورشیدبانو
(دخترانه)
مرکب از خورشید + بانو (ملکه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشید
تصویر خورشید
(دخترانه)
درخشنده، آفتاب، معشوقه جمشید در داستان جمشید و خورشید، کره سوزان درخشان و گازی که زمین و سایر سیاره های منظومه شمسی حول آن می گردند و نور گرما و انرژی منظومه شمسی از آن است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورزاد
تصویر خورزاد
(پسرانه)
نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوردیس
تصویر خوردیس
(دخترانه)
مانند خورشید، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوبیار
تصویر خوبیار
(دخترانه)
یارخوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدفر
تصویر خورشیدفر
(دخترانه)
آنکه شکوه و جلالی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خندان گل
تصویر خندان گل
(دخترانه)
آنکه چون گل شاداب و باطراوت است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خندان چهر
تصویر خندان چهر
(دخترانه)
آنکه چهره ای خندان و متبسم دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خنجست
تصویر خنجست
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری در زمان هرمز پسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلیل الله
تصویر خلیل الله
(پسرانه)
دوست خداوند، لقب ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
(پسرانه)
دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خضرا
تصویر خضرا
(دخترانه)
سبز، سبزه وار، چمن زار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدرخ
تصویر خورشیدرخ
(دخترانه)
آنکه چهره اش چون خورشید می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدکلاه
تصویر خورشیدکلاه
(دخترانه و پسرانه)
آنکه تاج پادشاهی چون خورشید بر سر او می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشنود
تصویر خوشنود
(پسرانه)
خشنود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیزران
تصویر خیزران
(دخترانه)
گیاهی پایا از خانواده گندمیان ویژه مناطق گرم و مرطوب با ساقه های بلند و محکم و برگهای دراز، نام مادر امام محمد تقی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوروش
تصویر خوروش
(دخترانه)
تابان و درخشان چون خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوزان
تصویر خوزان
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش لقا
تصویر خوش لقا
(دخترانه)
خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش نواز
تصویر خوش نواز
(پسرانه)
خشنواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشاب
تصویر خوشاب
(دخترانه)
آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشچهر
تصویر خوشچهر
(پسرانه)
آنکه چهره ای زیبا و خوشایند دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدمهر
تصویر خورشیدمهر
(دخترانه)
آنکه مهر و محبتی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشه
تصویر خوشه
(دخترانه)
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشین
تصویر خوشین
(دخترانه)
خوش و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرالدین
تصویر خیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین بهترین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرالله
تصویر خیرالله
(پسرانه)
نیکی خداوند، خیر الهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرالنسا
تصویر خیرالنسا
(دخترانه)
بهترین زنان، لقب فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرعلی
تصویر خیرعلی
(پسرانه)
خیری که از علی (ع) رسیده است، آنکه خیر و نیکی اش چون خیر و نیکی علی (ع) است
فرهنگ نامهای ایرانی