جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خندان گل

خندان دل

خندان دل
خوشحال. شادان. (یادداشت بخط مؤلف) :
نگر تا نداری هراس از گزند
بزی شاد و خندان دل و ارجمند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

خندان لب

خندان لب
متبسم. کنایه از شادان. شادروی:
پیش خندان لبش ز اشک چو دُر
گریۀ آفتاب دیدستند.
خاقانی.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.
حافظ.
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه روی می باید بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سندان دل

سندان دل
سخت دل. دل سخت. آهن دل. مقابل نرم دل:
مرد خندان دل نباشی مرد سندان دل مباش.
سنایی.
چه مایه بندۀ سندان دلم ترا ملکا
که در ترازوی نیکی کم از سپندانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا