- حوالی
- گرداگرد، پیرامون، نزدیکیها، دور و بر
معنی حوالی - جستجوی لغت در جدول جو
- حوالی
- پیرامون، گرداگرد، جوانب، نواحی، نزدیکی
- حوالی
- پیرامون، گرداگرد، (حرف اضافه) نزدیک زمان یا مکان مذکور مثلاً حوالی شب
- حوالی ((حَ))
- گرداگرد، پیرامون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیرامون، کناره ها
هندی جشن چراغ فراخرگی از بیماری ها فراخ گشتن سیاهرگ های پای (واریس)
جمع حبلی، زنان باردار
تک یاختگان آغازی آغازیان
جمع حائل (حایل) زنان نازا
سپردن، آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهده دیگری محول شود، پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد. چک، سپرده، سپردن
پرها، مملوها، پستانهای پر شیر
حواله سپردن
باربری شغل و پیشه حمال بار بری
کرانه و اهل و جز آن
خویش، حمیم، یاری دهنده، یار برگزیده
پیاپی شدن، تتابع
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
هر یک از یاران دوازده گانۀ عیسی
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
حائل ها، مانعها و حجابهای میان دو چیز، چیزهایی که میان دو چیز واقع شود، جمع واژۀ حائل
مالکان، سروران، مهتران، دوستان، دوستداران، جمع واژۀ مولیٰ
بندگان، بندگان آزاد شده
بندگان، بندگان آزاد شده
آنچه به کسی واگذار می شود یا به عهدۀ کسی محول می گردد، پول یا جنسی که به موجب نوشته ای به کسی واگذار می شود تا از فرد دیگری بگیرد، برات
حواله دادن: پرداخت پول یا جنسی را به عهدۀ کسی گذاشتن، نوشته به دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد
حواله دادن: پرداخت پول یا جنسی را به عهدۀ کسی گذاشتن، نوشته به دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد
غالیه ها، گران قیمت ها، جمع گران بها، جمع واژۀ غالیه
جمع عالیه، بلند ها جمع عالیه بلند از هر چیز
یار و دستگیر
((حَ لِ یا لَ))
فرهنگ فارسی معین
چیزی که به کسی واگذار شود، پول یا کالایی که به موجب نوشته ای به شخص واگذار شود تا برود از دیگری دریافت کند، حوالت
((حَ لَ))
فرهنگ فارسی معین
چیزی که به کسی واگذار شود، پول یا کالایی که به موجب نوشته ای به شخص واگذار شود تا برود از دیگری دریافت کند، حواله
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
یار مخلص، کسی که پیغمبر را یاری کند، هر یک از یاران عیسی که مبلغ دین او بودند، جمع حواریون، حواریین
دوست، یار، یاور