جدول جو
جدول جو

معنی حواله

حواله
آنچه به کسی واگذار می شود یا به عهدۀ کسی محول می گردد، پول یا جنسی که به موجب نوشته ای به کسی واگذار می شود تا از فرد دیگری بگیرد، برات
حواله دادن: پرداخت پول یا جنسی را به عهدۀ کسی گذاشتن، نوشته به دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد
تصویری از حواله
تصویر حواله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حواله

حواله

حواله
سپردن، آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهده دیگری محول شود، پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد. چک، سپرده، سپردن
فرهنگ لغت هوشیار

حواله

حواله
چیزی که به کسی واگذار شود، پول یا کالایی که به موجب نوشته ای به شخص واگذار شود تا برود از دیگری دریافت کند، حوالت
حواله
فرهنگ فارسی معین