- حدب
- زمین بلند
معنی حدب - جستجوی لغت در جدول جو
- حدب
- زمین بلند، زمین مرتفع، تپه، موج آب
- حدب ((حَ دَ))
- گوژپشتی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوژ پشتی، پشته گوژ پشتی، بر آمدگی (در زمین و مانند آن)
گوژ، برآمدگی، برجستگی در پشت، برآمدگی در زمین، کار دشوار
کر پشت کج پشت کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینه اش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
برآمده بودن پشت، برآمدگی
گوژ درآوردن، برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی، گوژپشتی
ویژگی کسی که سینه اش فرورفته و پشتش برآمده است، گوژپشت، برای مثال بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشت مردم احدب (فرخی - ۱۴)
گوژپشت گرداننده
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، گنگ
درخت خمیده و کار دشوار، سختی، زن کوژی
گاس، گمان، گمانه
فرهنگ
بمهمانی خواننده، میزبان
بن بست
بهره از هر چیز
کسی را عیب کردن
گناه بزه تیر لغز
نبرد، ستیز، رزم، کارزار، مقاتله، پیکار، پرخاش
تیز نگریستن به کسی
هم سخن وقصه گوی مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن
تیزی کردن و تندی نمودن
زجر کردن و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
جمع حجاب، پرده ها
هرگز، هیچوقت، ابداً
تکی
جمع حد، کوستک ها خچور، آیین ها، اندازه ها زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز
نظر بچیزی کردن، نگریستن بچیزی سیاهی دیده ها سیاهی دیده ها