جدول جو
جدول جو

معنی احدب

احدب((اَ دَ))
گوژپشت. کسی که پشتش قوز و برآمدگی داشته باشد، شمشیر کج
تصویری از احدب
تصویر احدب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احدب

احدب

احدب
کر پشت کج پشت کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینه اش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

احدب

احدب
ویژگی کسی که سینه اش فرورفته و پشتش برآمده است، گوژپشت، برای مِثال بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشتِ مردمِ احدب (فرخی - ۱۴)
احدب
فرهنگ فارسی عمید

احدب

احدب
کج پشت. (زوزنی). کوژ. (تفلیسی). مرد کوژپشت. (منتهی الارب). کُنج. (برهان). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس:
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب.
فرخی.
امید خدمت آن خواجه پشت راست کند
بر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب.
فرخی.
لغت نامه دهخدا

احدب

احدب
از اعلام سگ و اسب است در عربی، آنکه رانش پرگوشت و اعلای بدن وی باریک باشد. (و این صفت نیک اسب است) ، پرگوشت: احدر من ضب. مؤنث: حَدْراء. ج، حُدر
لغت نامه دهخدا

احدب

احدب
کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است. (مراصد)
لغت نامه دهخدا

احطب

احطب
لاغر اندام خشکیده، سبزگام: کسی که با خود بدبختی می آورد
احطب
فرهنگ لغت هوشیار