جدول جو
جدول جو

معنی حدب

حدب
(تَ)
گوزپشت گردیدن. (از منتهی الارب) ، حدب بر، مهربان گردیدن بر. (از منتهی الارب). مهربانی. مهربانی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، مهربان شدن. (غیاث اللغات) ، حدب مراءه، شوی نکردن زن و مهربان گردیدن بر بچه های خود. (از منتهی الارب) ، انحدار بالا بپائین. (از منتهی الارب). انحدار و سرازیر شدن. بنشیب آمدن مانند موج و ریگ، ببلندی برآمدن چیزی. بلند شدن آب. ج، حداب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا