مفسد در حیص و بیص اندازنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مفسد و بهم زننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود، درنوردنده و طی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که می پیچد و درمی نوردد. (ناظم الاطباء) ، سرزنش کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود
مفسد در حیص و بیص اندازنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مفسد و بهم زننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود، درنوردنده و طی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که می پیچد و درمی نوردد. (ناظم الاطباء) ، سرزنش کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود
درشت و سطبر گردیدن. غلیظ و سطبر شدن چیزی، دانه بستن انگور و شیره. (دبس) (منتهی الارب). جوشیدن دوشاب، حثر العسل، دانه بست انگبین تا فاسد گردد، ثره دمیدن بر پوست، آبله دمیدن در پوست. آبلۀ سرخ برآمدن در چشم. دانۀ سرخ برجستن در چشم یاآماسیدن پلک از رمد. تورک سرخ افتادن در چشم، یعنی دانۀ سرخ در آن پدید آمدن یا آماسیدن پلک از رمد، فراخ و وسیع گشتن چیزی. (منتهی الارب)
درشت و سطبر گردیدن. غلیظ و سطبر شدن چیزی، دانه بستن انگور و شیره. (دبس) (منتهی الارب). جوشیدن دوشاب، حثر العسل، دانه بست انگبین تا فاسد گردد، ثُره دمیدن بر پوست، آبله دمیدن در پوست. آبلۀ سرخ برآمدن در چشم. دانۀ سرخ برجستن در چشم یاآماسیدن پلک از رمد. تورک سرخ افتادن در چشم، یعنی دانۀ سرخ در آن پدید آمدن یا آماسیدن پلک از رمد، فراخ و وسیع گشتن چیزی. (منتهی الارب)
غورۀ انگور و خرمادانه های نو برآمدۀ انگور در خوشه، بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد، دردی. (منتهی الارب). عکر. خره. لرد. لرت
غورۀ انگور و خرمادانه های نو برآمدۀ انگور در خوشه، بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد، دردی. (منتهی الارب). عکر. خره. لرد. لِرت
نام مدینۀ حضرت رسول است. به نام نخستین اقامت کننده در آن یثرب بن قانیه از نژاد سام بن نوح نامیده اند. اما در تعیین مکان آن اختلاف است. بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ای از مدینه است و بنا بقول دیگر یثرب عبارت از خود مدینه است. گویند حضرت رسول از این نام اکراه داشت از این رو این بلد را ’طیبه’ و ’طابه’ نامند. (از معجم البلدان ج 4 ص 1010). طیبه. طابه. مدینه. مدینه السلام. مدینه الرسول. مدینۀ منوره. اثرب. یندد. (یادداشت مؤلف) : و اذقالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا. (قرآن 13/33). اگر فساد کندهرکه او نبید خورد بسا فساد که در یثرب است و در مکه. منوچهری. تا طرب و مطرب است مشرق و تا مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استارباد. منوچهری. بولهب از زمین یثرب بود لیک قد قامت الصلا نشنود. سنایی. چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند. خاقانی. به لبیک حجاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السلام. سعدی. وزیر مشرق و مغرب امین مکه و یثرب که هیچ ملک ندارد چو او حفیظ و امین را. سعدی. و رجوع به مدینه در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
نام مدینۀ حضرت رسول است. به نام نخستین اقامت کننده در آن یثرب بن قانیه از نژاد سام بن نوح نامیده اند. اما در تعیین مکان آن اختلاف است. بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ای از مدینه است و بنا بقول دیگر یثرب عبارت از خود مدینه است. گویند حضرت رسول از این نام اکراه داشت از این رو این بلد را ’طیبه’ و ’طابه’ نامند. (از معجم البلدان ج 4 ص 1010). طیبه. طابه. مدینه. مدینه السلام. مدینه الرسول. مدینۀ منوره. اثرب. یندد. (یادداشت مؤلف) : و اذقالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا. (قرآن 13/33). اگر فساد کندهرکه او نبید خورد بسا فساد که در یثرب است و در مکه. منوچهری. تا طرب و مطرب است مشرق و تا مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استارباد. منوچهری. بولهب از زمین یثرب بود لیک قد قامت الصلا نشنود. سنایی. چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند. خاقانی. به لبیک حجاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السلام. سعدی. وزیر مشرق و مغرب امین مکه و یثرب که هیچ ملک ندارد چو او حفیظ و امین را. سعدی. و رجوع به مدینه در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
سرزنش کرده شده و نکوهیده بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نکوهیده. (ناظم الاطباء) ، درهم آمیخته و شوریده، ویران شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
سرزنش کرده شده و نکوهیده بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نکوهیده. (ناظم الاطباء) ، درهم آمیخته و شوریده، ویران شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
سرزنش کننده و نکوهنده کسی را بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود، مرد کم عطا. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد کم عطا و لئیم. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، قوچ اختۀ بسیار فربه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود
سرزنش کننده و نکوهنده کسی را بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود، مرد کم عطا. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد کم عطا و لئیم. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، قوچ اختۀ بسیار فربه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود
سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی. عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل او باز با تیهو صلح کرده بودو آتش در جوار پنبه قرار گرفته، ملکی حلیم کریم، ملک دنیا را او وسیلت حصول ملک عقبی ساخته بود، و در تجمل پادشاهی بناء ملاهی و مناهی را تمام برانداخته. فلا هو فی الدنیا مضیع نصیبه ولا عرض الدنیا عن الدین شاغله. و او را بیست پسر بود و ولیعهد او در آن عهد امیر ناصرالدین عثمان بود، جان مردی و کان مردمی، و آثار او بسیار است، و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که به یک نهضت صد هزار ملحد جاحد را به دوزخ فرستاد و پیش از او کسی را آن میسر نشده بود و چون به دارالملک سیستان آمد هرکس بر تهنیت این فتح اشعار گفتند، و یک بیت از قطعه ای که از برای او امام شرف الدین فرهی گفته است ایراد کرده آمد: چنان کز تو شاد است حزب محمد روان محمد از این حرب شاد است. و در آن وقت که مؤلف این ترتیب به سجستان بود امیر ناصرالدین به رحمت ایزدی پیوسته و ولیعهد اوملک یمین الدین بهرام شاه بود که این ساعت ممالک سجستان در ضبط اوست. و مآثر ناصرالدین عثمان بسیارست. ازامام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زن مطربه زاهده نام در مجلس انس او حاضر بود، طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی، و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری عقل انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرد: چشم و رخ تو به دلبری استادند انگشتانت در طرب بگشادند ای زاهده زاهدان ز چنگ خوش تو چون نرگس تو مست و خراب افتادند. و بیش از این نیفتاده است از اشعار او بدین اختصارکرده آمد. (لباب الالباب چ 1 ج 1 صص 49-50)
سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی. عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل او باز با تیهو صلح کرده بودو آتش در جوار پنبه قرار گرفته، ملکی حلیم کریم، ملک دنیا را او وسیلت حصول ملک عقبی ساخته بود، و در تجمل پادشاهی بناء ملاهی و مناهی را تمام برانداخته. فلا هو فی الدنیا مضیع نصیبه ولا عرض الدنیا عن الدین شاغله. و او را بیست پسر بود و ولیعهد او در آن عهد امیر ناصرالدین عثمان بود، جان مردی و کان مردمی، و آثار او بسیار است، و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که به یک نهضت صد هزار ملحد جاحد را به دوزخ فرستاد و پیش از او کسی را آن میسر نشده بود و چون به دارالملک سیستان آمد هرکس بر تهنیت این فتح اشعار گفتند، و یک بیت از قطعه ای که از برای او امام شرف الدین فرهی گفته است ایراد کرده آمد: چنان کز تو شاد است حزب محمد روان محمد از این حرب شاد است. و در آن وقت که مؤلف این ترتیب به سجستان بود امیر ناصرالدین به رحمت ایزدی پیوسته و ولیعهد اوملک یمین الدین بهرام شاه بود که این ساعت ممالک سجستان در ضبط اوست. و مآثر ناصرالدین عثمان بسیارست. ازامام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زن مطربه زاهده نام در مجلس انس او حاضر بود، طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی، و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری عقل انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرد: چشم و رخ تو به دلبری استادند انگشتانت در طرب بگشادند ای زاهده زاهدان ز چنگ خوش تو چون نرگس تو مست و خراب افتادند. و بیش از این نیفتاده است از اشعار او بدین اختصارکرده آمد. (لباب الالباب چ 1 ج 1 صص 49-50)