جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حرب

حرب

حرب
مردی حرب، مردی بسیارجنگ. سخت خشمگین. شیری حرب، شیری خشمناک. (منتهی الارب). ج، حَرْبی ̍
لغت نامه دهخدا

حرب

حرب
شکوفۀ خرما که از غنچه پدید آید. (منتهی الارب). طلع. بهار خرما. و بعضی بکسر اول و فتح ثانی گفته اند
لغت نامه دهخدا

حرب

حرب
شهری است میان ینیم و بیشه بر سر راه صنعاء که آنرا بنات حرب نیز گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

حرب

حرب
سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی. عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل او باز با تیهو صلح کرده بودو آتش در جوار پنبه قرار گرفته، ملکی حلیم کریم، ملک دنیا را او وسیلت حصول ملک عقبی ساخته بود، و در تجمل پادشاهی بناء ملاهی و مناهی را تمام برانداخته.
فلا هو فی الدنیا مضیع نصیبه
ولا عرض الدنیا عن الدین شاغله.
و او را بیست پسر بود و ولیعهد او در آن عهد امیر ناصرالدین عثمان بود، جان مردی و کان مردمی، و آثار او بسیار است، و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که به یک نهضت صد هزار ملحد جاحد را به دوزخ فرستاد و پیش از او کسی را آن میسر نشده بود و چون به دارالملک سیستان آمد هرکس بر تهنیت این فتح اشعار گفتند، و یک بیت از قطعه ای که از برای او امام شرف الدین فرهی گفته است ایراد کرده آمد:
چنان کز تو شاد است حزب محمد
روان محمد از این حرب شاد است.
و در آن وقت که مؤلف این ترتیب به سجستان بود امیر ناصرالدین به رحمت ایزدی پیوسته و ولیعهد اوملک یمین الدین بهرام شاه بود که این ساعت ممالک سجستان در ضبط اوست. و مآثر ناصرالدین عثمان بسیارست. ازامام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زن مطربه زاهده نام در مجلس انس او حاضر بود، طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی، و چون ده فندق را برای مدد قول و غزل در عمل آوردی غارت گری عقل انس و جان کردی، آن امیر این رباعی در حق او گفته و این بدیهه انشا کرد:
چشم و رخ تو به دلبری استادند
انگشتانت در طرب بگشادند
ای زاهده زاهدان ز چنگ خوش تو
چون نرگس تو مست و خراب افتادند.
و بیش از این نیفتاده است از اشعار او بدین اختصارکرده آمد. (لباب الالباب چ 1 ج 1 صص 49-50)
لغت نامه دهخدا

حرب

حرب
سخت خشمگین شدن. سخت خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

حرب

حرب
ربودن مال کسی را و بی چیز گردانیدن او را. ربودن مال. بستدن مال. (تاج المصادر بیهقی)
گرفتن مال کسی و بی چیز ماندن او
لغت نامه دهخدا