جدول جو
جدول جو

معنی حاصد - جستجوی لغت در جدول جو

حاصد
درو کننده
تصویری از حاصد
تصویر حاصد
فرهنگ لغت هوشیار
حاصد
((ص))
دروگر، جمع حصاد
تصویری از حاصد
تصویر حاصد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حامد
تصویر حامد
(پسرانه)
سپاسگزار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
(دخترانه و پسرانه)
نتیجه، محصول کشاورزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راصد
تصویر راصد
چشم دارنده، پاسپان، مراقب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصر
تصویر حاصر
محصور کننده، بازدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصب
تصویر حاصب
گرد باد، سنگریزه، ابر برفی، انبوه پیادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسد
تصویر حاسد
رشک برنده، حسد برنده، حسود، بد خواه، حسد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقد
تصویر حاقد
کینه ور، بدخواه، بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
نوه نبیره، پیشیار، نگارگر فرزند زاده نبیره نوه، خدمتکار مدد کار خادم، جمع حفده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصن
تصویر حاصن
پارسا زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
بدست آمده، تنیجه، بار، ثمر، میوه، محصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامد
تصویر حامد
حمد کننده، درود فرستنده، سپاسگزار، ستایشگر، ستاینده
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام درو، میوه بر درو کردن بریدن محصول با داس و مانند آن درویدن، هنگام درو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسد
تصویر حاسد
حسود، آنکه به دیگران حسد می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راصد
تصویر راصد
چشم دارنده، مراقب، نگهبان، در علم نجوم منجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاصر
تصویر حاصر
محصور کننده، درحصار کننده، بازدارنده، شمارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
نتیجه، محصول کشاورزی، به دست آمده، خلاصه، القصه
حاصل جمع: در ریاضیات عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید
حاصل شدن: به دست آمدن
حاصل گشتن: به دست آمدن، حاصل شدن
حاصل ضرب: در ریاضیات عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید
حاصل کردن: به دست آوردن، فراهم آوردن
حاصل گرداندن: به دست آوردن، فراهم آوردن، حاصل کردن
حاصل مصدر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود و معنی مصدر را می رساند مانند بدی، نیکی، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
آهنگ کننده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامد
تصویر حامد
((مِ))
ستاینده، ستایشگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاقد
تصویر حاقد
((قِ))
کینه جوی، بداندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حافد
تصویر حافد
((فِ))
فرزندزاده، خدمتکار، جمع حفده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
((ص))
به دست آمده، نتیجه، ثمره، نفع سود، مالیات، خراج، باقی مانده، ضرب نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست آید، مصدر کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند. مانند، نیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاصر
تصویر حاصر
حصیر بافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاصر
تصویر حاصر
((ص))
محاسب، شمارنده، آن چه یا آن که سد نماید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاسد
تصویر حاسد
((سِ))
بدخواه، رشک برنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصاد
تصویر حصاد
((حَ یا حِ))
درو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راصد
تصویر راصد
((ص))
مراقب، چشم دارنده، چشم به راه، منجم، اخترشمار، جمع راصدین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاصد
تصویر فاصد
((ص))
رگ زن، حجّام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
((ص))
قصدکننده، پیک پیاده که نامه یا پیغامی را به مقصد دوری می برد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصاد
تصویر حصاد
درو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حامد
تصویر حامد
سپاسگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصاد
تصویر حصاد
درو کردن، هنگام درو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
قصد کننده، آهنگ کننده
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید