جدول جو
جدول جو

معنی حاجم - جستجوی لغت در جدول جو

حاجم
حجامت کننده، خونگیر
تصویری از حاجم
تصویر حاجم
فرهنگ لغت هوشیار
حاجم
حجامت کننده، حجام، خون گیر
تصویری از حاجم
تصویر حاجم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاجم
تصویر محاجم
اندلسی دهان شیر نوشگیا از گیاهان مونث مخلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
(پسرانه)
نام مردی بسیار سخاوتمند از قبیله طی
فرهنگ نامهای ایرانی
فرشی که آنرااز نمد الوان دوزند، اراک وبروجرد) بافته ای ازپشم تابیده الوان که بسیار زبر و خشن است و بیشتر برای پیچیدن رختخواب و مانند آن بکاررود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسم
تصویر حاسم
ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حازم
تصویر حازم
مرد دانا و هوشیار درکار
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی هنجی آن که در خدایخانه آیین هنج (حج) به جای آرد کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد
فرهنگ لغت هوشیار
دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجر
تصویر حاجر
بازدارنده، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز موست آیفت تلند تلنگ وایا، خواهش ضرورت دربایست احتیاج نیاز، امید آرزو قبله حاجتها، جمع حاجات حوائج (حوایج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجب
تصویر حاجب
ابرو، خم ابرو، کمان ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
حاکم، قاضی، زاغ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالم
تصویر حالم
پوشسبا (پوشسب احتلام)، بالیده برنا (بالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
داور، قاضی، راعی آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجام
تصویر حجام
خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائم
تصویر حائم
تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوجم
تصویر حوجم
گل سرخ فرنگی گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجم
تصویر تاجم
افروخته شدن آتش، سخت خشم گرفتن، سخت گرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجت
تصویر حاجت
نیازمندی، نیاز، آرزو، امید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاجی
تصویر حاجی
حاج، آنکه مراسم حج را به جا آورده برای مثال حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو - ۳۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاجب
تصویر حاجب
دربان پادشاه و امیر، پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگین، روزبان، ایشیک آقاسی، سادن، پردگی، آغاجی
مانع، حائل، آنچه مانع دیدن چیزی شود
ابرو
در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که پیش از قافیۀ اصلی تکرار می شود مانند کلمۀ «یار»، برای مثال هرچند رسد هر نفس از یار غمی / باید نشود رنجه دل از یار دمی و یا «ﻤﺎن داری»، برای مثال ای شاه زمین، بر آسمان داری تخت / سست است عدو تا تو کمان داری سخت (امیرمعزی - ۶۹۳)
حاجب ماورا: آنچه از ورای آن چیزی دیده نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
نوخاسته، کسی که به دعوی امری قیام کند، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجم
تصویر عاجم
دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
طلوع کننده، درخشنده، ظاهر، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجم
تصویر جاجم
((جِ))
نوعی فرش که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود، جاجیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
((کِ))
فرماندار، والی، جمع حکام، قاضی، داور، آن که بر دیگران حکومت کند، شرع عالمی روحانی که بر امور شرعی مردم حکومت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حازم
تصویر حازم
((زِ))
دوراندیش، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجی
تصویر حاجی
کسی که در مکه مراسم حج به جا آورد.نک حاج. مؤنث آن حاجیه
حاجی حاجی مکه: در مورد کسی گویند که به جایی می رود و تا دیری باز نمی گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجز
تصویر حاجز
((جِ))
جدا کننده دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل، پرده میان اعضای سینه و اعضای شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجت
تصویر حاجت
((جَ))
ضرورت، نیاز، امید، آرزو، جمع حاجات، حوائج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجب
تصویر حاجب
((جِ))
ابرو، پرده دار، دربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
((تِ))
حاکم، قاضی، غراب، زاغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجام
تصویر حجام
((حَ جّ))
حجامت کننده، کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است
فرهنگ فارسی معین