جدول جو
جدول جو

معنی حاکم

حاکم
فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حاکم

حاکم

حاکم
داور، قاضی، راعی آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد
حاکم
فرهنگ لغت هوشیار

حاکم

حاکم
فرماندار، والی، جمع حکام، قاضی، داور، آن که بر دیگران حکومت کند، شرع عالمی روحانی که بر امور شرعی مردم حکومت کند
حاکم
فرهنگ فارسی معین