- جویان (پسرانه)
- جوینده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
معنی جویان - جستجوی لغت در جدول جو
- جویان
- جوینده جستجو کننده، درحال جستجو کردن
- جویان
- جستجو کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روایی، روند، گذران، گردش
آمبریون، جنین
بوی کننده
روینده، جنین
جمع جدی، بزغالگان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
در حال جوشیدن
گشتن و جستجو کردن
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
گرسنه گرسنه
پوینده، دونده
شوینده، در حال شستن
گوینده، در حالت گفتن
بویا، دارای بوی خوش، خوش بو
خرد کردن چیزی در زیر دندان، خاییدن
در حال موییدن، نوحه کنان، زاری کنان
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
جوشاندن، در حال جوشیدن، جوشنده مثلاً کتری جوشان، کنایه از موّاج، متلاطم مثلاً چشمۀ جوشان، کنایه از خشمگین
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، کنشتو، چوبک، کنشتوک، بیخ، غسلج، چوبک اشنان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، کنایه از رویداد، حادثه، ماجرا، کنایه از فرایند، کنایه از موضوع، در علم اقتصاد گردش و دست به دست شدن پول
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
گریان و نوحه کننده، در حال موییدن
مغولی میر، سردار، شاهزاده ایمر، فرمانده سپاه سردار. توضیح در عنوان سرداران مغول و ترک آید
روان، دوان، پویا
چینه دان مرغ
((جَ یا جُ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار