جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بویان

بویان

بویان
بوی کننده، (برهان) (آنندراج)، بوی کننده و دارای بوی، (ناظم الاطباء) :
نور ظلمت ز بویۀ قدمت
خاک کویت چو عاشقان بویان،
انوری، بوی دادن غیرمعروف، (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)، بوی آمدن، بو دادن، پراکندن رایحه:
همی از لبت شیر بوید هنوز
که زد بر کمان تو از جنگ توز،
فردوسی،
جهان خرم و آب چون انگبین
همی مشک بویید خاک زمین،
فردوسی،
همه رنگ شرم آید از گردنت
همه مشک بوید ز پیراهنت،
فردوسی،
بخندد همی باغ چون روی دلبر
ببوید همی خاک چون مشک اذفر،
فرخی،
مردمی آزادمردی زو همی بوید بطبع
همچنان کز کلبۀ عطار بوید مشک و بان،
فرخی،
مشک آن است که ببوید، نه آنکه عطار بگوید، (گلستان)،
نیاساید مشام از طبلۀ عود
بر آتش نه، که چون عنبر ببوید،
سعدی
لغت نامه دهخدا

جویان

جویان
جوینده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
جویان
فرهنگ نامهای ایرانی

بریان

بریان
گوشت یا چیز دیگر که روی آتش تف داده باشند کباب شده برشته شده، خوراکی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده که آنرا تفت دهند
فرهنگ لغت هوشیار