- جواری
- جاریه، کنیزکان، دختران
معنی جواری - جستجوی لغت در جدول جو
- جواری ((جَ))
- ذرت، بلال
- جواری ((جَ رِ))
- جمع جاریه، کنیزکان، کشتی های بزرگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوهری
حقارت، ذلت
بالاج فروش (بلاج بوریا آنندراج)
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
بیمار داری، خدمت
سلطه داشتن، اقتدار، بزرگی
دو شاخ جانوران، آهیانه
مقابل پیری
پارسی تازی گشته گوارش داروی خوشگوار گوارش نوعی حلوا، ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند، معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه
اندامها، دست وپا و دیگر اعضای آدمی
از ریشه پارسی، جمع جورب، گرب ها گوارب ها پایتابه ها
جواهر فروش
خویش، حمیم، یاری دهنده، یار برگزیده
حقارت، پستی
پنهان و پوشیده شدن، اختفاء، پوشیدگی
مقابل پیری، جوان بودن
در علم جامعه شناسی فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی
کنایه از کم تجربگی
در علم جامعه شناسی فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی
کنایه از کم تجربگی
آغشته به جوهر، مقابل عرضی، در فلسفه مربوط به حقیقت و ماهیت چیزی، جواهرفروش، مادۀ مخدر
مسکوک زر که در قدیم رایج بوده
هر یک از یاران دوازده گانۀ عیسی
خوار شدن، پستی، زبونی، خوار بودن
پنهان شدن، نهفته شدن، در به در شدن
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
ضاری ها، حیوانات شکاری و درنده ها و گوشت خواران مانند شیر، ببر و گرگ، سگهای حریص به شکار، جمع واژۀ ضاری
جمع عاریه، سینجی ها
((جَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی حلوا، ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند، معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
یار مخلص، کسی که پیغمبر را یاری کند، هر یک از یاران عیسی که مبلغ دین او بودند، جمع حواریون، حواریین
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج «شیانی» بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت به وزن یک درهم)