معنی جواری - فرهنگ فارسی معین
معنی جواری
- جواری((جَ رِ))
- جمع جاریه، کنیزکان، کشتی های بزرگ
تصویر جواری
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جواری
دواری
- دواری
- روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
فرهنگ لغت هوشیار