- جهانیدن
- جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
معنی جهانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- جهانیدن ((جَ دَ))
- خیزاندن، تازاندن، جهاندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متعدی دادن، وا داشتن که بدهد، عطا کردن، فرمودن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
بجستن واداشته پرش داده شده
گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
له کردن
مردم دنیا
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
به جست و خیز یا پرش یا حرکت وادار کردن
مشروب کردن آب دادن
ستودن، مدح کردن
آگاهانیدن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
آهختن آهیختن آختن کشیدن
آهاردن آهار زدن
کسی یا جانوری را بدویدن وا داشتن اسب را بتاخت در آوردن، بیرون کردن
جمع ربانی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ربانیین
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
جنباند خواهد جنباند بجنبان جنباننده جنبانده) حرکت دادن تکان دادن
متصل کردن دو چیز بهم، پیوستن دو چیز به یکدیگر
جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
آنکه دراقطار عالم بسیار سفر کرده سیاح جهانگرد، جمع جهاندیدگان
نگهدارنده جهان
بجست و خیز در آورنده پراننده
بدندان ریش کردن