- جهاندار (پسرانه)
- دارنده جهان، نگهبان جهان، خداوند، نگهبان جهان، پادشاه
معنی جهاندار - جستجوی لغت در جدول جو
- جهاندار
- نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
- جهاندار
- پادشاه، نام یزدان، صفت برای خداوند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل جهاندار. سلطنت، اداره مملکت بنحوی نیکو مقابل جهانگیری
سلطنت
خداوند، دارندۀ جهان، نگهبان جهان، کنایه از قدرتمند، پادشاه عادل و عاقل که مملکت خود را خوب اداره کند
حیوان
انسان و حیوان زنده
انسان، حیوان و گیاهی که جان داشته باشد، ذی روح، کنایه از مستحکم، بادوام
نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود،برای مثال ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲ - ۲۸۱) ، وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱ - ۱۹۵)
نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود،
صاحب و دارنده دکان
عالمگیر
آهار زده
کسی که میتواند مطالب خود را نیکو ادا کند
حمایت کننده، طرفدار
مغولی ستون چپ جانب دست چپ میسره مقابل برانغار
جانب دست چپ میسره مقابل برانغار. از ترکی دست چپ سوی چپ
نور دهنده بجهان تابنده بر عالم آفتاب جهانتاب، ماه پنجم از ماههای ملکی
نگهدارنده جهان
گیرنده عالم مسخر جهان. توضیح صفت پادشاه فاتح آید. یا شهرت جهانگیر. شهرتی که بهمه اقطار جهان رسد
زوندار
جناح چپ، طرف چپ، مقابل میمنه، میسره، جناح ایسر، طرف چپ لشکر
جامه یا پارچه ای که به آن آهار زده باشند، دارای آهار
پادشاهی، مربوط به پادشاه، در علوم سیاسی سلطنتی، سمت پادشاه، شاهی، سلطنت
ماهر در سواری، آنکس که عنان اسب در اختیار دارد، سوارکار
کپاندار
کسی که به کمان مجهز است، کسی که در تیر اندازی با کمان مهارت دارد کمانگیر: (بر سر خاکش بجای شمع تیری مینهد هر که قربان کمانداران ابرو میشود)، (کلیم)
واسطه میان دو کس، وساطت