- جموم
- بسیار شدن چیزی
معنی جموم - جستجوی لغت در جدول جو
- جموم
- بسیار شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همگان
جمع بم، بم ها بن کاهیده ابن: پور جمع بم صداهای پر و درشت
جمع جسم
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
گروه مردم
یخ بستن، جامد شدن
سرکشی کردن، خود سری کردن
گیوه
آسودگی و آسایش اسب پس از خستگی
جمع جرم، گرم ها، کرجی یمنی جمع جرم گرمسیرها
ناتوان
گندیدگی بد بویی
زهرها، جمع سم باد گرم، برخی گفته اند سموم مخصوص روزست و گاه به شب و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید
خوشبو، معطر و بوی خوشدار
سمّ ها، زهرها، جمع واژۀ سمّ
غم ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ غم
بسیار بویا، بو دهنده، خوش بو، بوی خوش
همّ ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ همّ
سرکش، کسی که نتواند از هوا و هوس خود بازگردد
همه، همگی، شامل شدن، فراگرفتن، همه را فراگرفتن
گروه ها، جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد
انعطاف ناپذیری، بی نرمشی، خشک شدن، خشکی، افسرده شدن، افسردگی، جامد بودن
باد گرم و خفقان آور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابان های عربستان می وزد، باد گرم، باد زهرآگین
پرآبی، بریدن موی، تاب دادن موی، گره زدن موی
همگی را شامل شدن، عام شدن، کلیه تمامی، جملگی، همه
جمع غم، اندوهان فرم ها جمع غم اندوه ها غمها
جمع هم، اندوه ها جمع هم اندوهها غمها. همه: همه افراد: (همه آمده اند: چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری بمذهب همه کفر طریقت است امساک. (حافظ) توضیح در دستورهای متداول همه را از مبهمات دانسته اند، تمام کل مجموع: و چون می بایست که این ملت مخلد ماند و ملک این امت بهمه آفاق و اقطار زمین برسد... و پسرامیر را زخمی زده ام وهمه شهر در معالجت آن عاجز مانده اند.: همه خویی کرده (ابوبکر) درکارش (رسول صلی الله علیه و آله) همه او گشته بهر دیدارش، هر: همهکس همه جا. توضیح تا قرن چهارم همه در تمام موارد بصورت غیر اضافه استعمال میشده. از قرن پنجم مخصوصادرشعر ظاهرا بضرورت - گاه همه را بحالت اضافه آورده اند. در قرون اخیر برای تشخیص موارد اضافه همه از غیر آن قاعده ای وضع کرده اند: الف - اصولا همه در شمول من حیث الافراد بکار رود. درین صورت کسره اضافه بحای ماند چنانکه گوییم: همه شب بیدار بودم. (یعنی از اول تاآخر شب بیدار بودم) جمشید همه روز این طرف وآن طرف دوید و فریدون را نیافت. (یعنی از صبح تاغروب) در شعر ازین قاعده - بضرورت - عدول کنند. ب - اگر همه بمعنی هر) شمول من حیث المجموع) وجمیع آحاد بکار رود - مانند خود هر - احتیاچ بکسره اضافه ندارد: همه کس ازقبل نیستی فغان دارد گه ضعیفی و بیچارگی و سستی حال) (غضایری) و ملوک عجم ترتیبی داشته اند در خوان نیکو نهادن هر چه تمامتر بهمه روزگار. ج - هرگاه همه در معنی شمول من حیث المجموع بکار رود و کلمه بعد از آن جمع یا اسم جمع باشد، کسره اضافه بجای ماند: همه رفقا آمدند جز جمشید همه مردم را باید در کارها شرکت داد.: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلیران دهندت باج. (حافظ) ولی در شعر - بضرورت - جایزاست بدون کسره اضافه ه آید. توضیح، گاه همه در امثال این عبارت آید: وآنچ ازپس اوست ازین پنج روز همه جشنهاست. و فک اضافه شده و اصل همه آنچ از پس اوست جشنهاست بوده و درین صورت از قبیل نمره 1 میباشد. یا به همه ابواب. از هر حیث از هر جهت: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف... همایون مالله . می آیند بهمه ابواب مستظهر... وامیدوار بوده بدانند