قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، چور، تذرو، خروس صحرایی، تدرج
قَرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، چور، تَذَرْوْ، خُروس صَحرایی، تَدرُج
با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب چنگ مانند شیر. (فرهنگ لغات ولف) ، قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه: فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ چه بودت که دیگر شدستی به رنگ. فردوسی. اگر پیل زوری و گر شیرچنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ. (بوستان)
با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب چنگ مانند شیر. (فرهنگ لغات ولف) ، قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه: فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ چه بودت که دیگر شدستی به رنگ. فردوسی. اگر پیل زوری و گر شیرچنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ. (بوستان)
مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
دلاور و بهادر و کسی که چیزی را به جلدی و چابکی اخذ کند. (ناظم الاطباء). قوی پنجه. که دست و پنجۀ سخت نیرومند دارد. نیرومند. زورمند. چابک: که داری از ایرانیان تیزچنگ که پیش من آید بدین دشت جنگ. فردوسی. به پیش اندرون رستم تیزچنگ پس پشت شاه و سواران جنگ. فردوسی. یکی لشکر آمد پس ما به جنگ چو کلباد و نستیهن تیزچنگ. فردوسی. گرش صدهزارند گردان جنگ همه درگه جنگ و کین تیزچنگ. اسدی (گرشاسب نامه). مرا با شهنشاه از این نیست چنگ به جنگم توئی آمده تیزچنگ. اسدی (گرشاسب نامه). چنان سخت بازو شد و تیزچنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ. (بوستان). فکر کفن کنید که آن ترک تیزچنگ تیغی چنان رساند که از استخوان گذشت. بابافغانی (از آنندراج). ، تیزناخن. با چنگالی سخت فرورونده و تند: چه پرهیزی از تیزچنگ اژدها که گرز آهنی زو نیابی رها. فردوسی. چنین گفت با بچه جنگی پلنگ که ای پرهنر بچۀ تیزچنگ. فردوسی. به دریا نهنگ و به هامون پلنگ همان شیر جنگ آور تیزچنگ. فردوسی. ابیات خر سر است شترگربه زآنکه هست نشخوارزن چو اشتر و چون گربه تیزچنگ. سوزنی. وحشی تیزچنگ خشم آلود کز دم آتشین برآرد دود. نظامی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
دلاور و بهادر و کسی که چیزی را به جلدی و چابکی اخذ کند. (ناظم الاطباء). قوی پنجه. که دست و پنجۀ سخت نیرومند دارد. نیرومند. زورمند. چابک: که داری از ایرانیان تیزچنگ که پیش من آید بدین دشت جنگ. فردوسی. به پیش اندرون رستم تیزچنگ پس پشت شاه و سواران جنگ. فردوسی. یکی لشکر آمد پس ما به جنگ چو کلباد و نستیهن تیزچنگ. فردوسی. گرش صدهزارند گردان جنگ همه درگه جنگ و کین تیزچنگ. اسدی (گرشاسب نامه). مرا با شهنشاه از این نیست چنگ به جنگم توئی آمده تیزچنگ. اسدی (گرشاسب نامه). چنان سخت بازو شد و تیزچنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ. (بوستان). فکر کفن کنید که آن ترک تیزچنگ تیغی چنان رساند که از استخوان گذشت. بابافغانی (از آنندراج). ، تیزناخن. با چنگالی سخت فرورونده و تند: چه پرهیزی از تیزچنگ اژدها که گرز آهنی زو نیابی رها. فردوسی. چنین گفت با بچه جنگی پلنگ که ای پرهنر بچۀ تیزچنگ. فردوسی. به دریا نهنگ و به هامون پلنگ همان شیر جنگ آور تیزچنگ. فردوسی. ابیات خر سر است شترگربه زآنکه هست نشخوارزن چو اشتر و چون گربه تیزچنگ. سوزنی. وحشی تیزچنگ خشم آلود کز دم آتشین برآرد دود. نظامی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
کمری که از چند رشته پشم شتر بافته ساخته باشند و آن را شاطران در بالای قنطوره بر میان بندند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و امثال آن آویزند و زنگها را بدان بند کنند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : بر تیربند پیک تو خورشید فی المثل زنگی است صدهزار زبانه در او ز زنگ. کاتبی (از فرهنگ جهانگیری)
کمری که از چند رشته پشم شتر بافته ساخته باشند و آن را شاطران در بالای قنطوره بر میان بندند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و امثال آن آویزند و زنگها را بدان بند کنند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : بر تیربند پیک تو خورشید فی المثل زنگی است صدهزار زبانه در او ز زنگ. کاتبی (از فرهنگ جهانگیری)
شهری به خراسان و آن مرکز شهرستان بیرجند و قاینات است که در زمان سابق این ناحیه بنام قهستان نامیده می شد و دارای 23488 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام بیرجند در کتب جغرافی نویسان قدیم اسلامی نیامده است و نخستین کس که ذکری از این شهر بمیان آورده یاقوت (متوفی 623 هجری قمری) می باشد وی می نویسد: بیرجند از زیباترین شهرهای ناحیۀ قهستان است که در دوران خلافت از اعمال خراسان بوده است و اکنون بیرجند قصبۀ قهستان می باشد و حال آنکه در قرون وسطی قائن قصبۀ قهستان بشمار می آمده است و مانند بیرجند چندی تحت استیلای اسماعیلیه بوده است. گولد اسمید میگوید که جمعیت بیرجند در سال 1873م. به پانزده هزار نفر بالغ میگردیده اما استیوارت میگوید که جمعیت آن در سال 1886م. به 14000 تن بالغ میگردید اما لورینی در زمانی متأخر جمعیت آنرا به 18000 تن تخمین زده است و در پاره ای از نقشه های جغرافیایی نام بیرجند به برجن تحریف شده است. (از دایره المعارف فارسی). شهر بیرجند اکنون یکی از شهرستانهای استان خراسان کنار مرز افغانستان کمابیش مطابق قهستان سابق است و فعلاً مرکب از 5 بخش، حومه، درمیان، شوسف، خوسف، قاین تشکیل شده است. جمع قراء و قصبات آن 1565 و نفوس آنها در حدود 232765 تن می باشد و بنا بگفته ای 144112 و جمعیت شهر بیرجند 13934 تن است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 و فرهنگ فارسی معین و دائره المعارف فارسی و نیز رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 326 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 2 ص 168، تاریخ سیستان ص 406، تاریخ مغول ص 545 و سبک شناسی ج 1 ص 411 شود بخش حومه شهرستان بیرجند از سه دهستان بنام القورات، شهاباد، نهارجانات تشکیل شده. جمع قراء بخش 533 آبادی و دارای 43401 تن سکنه است. دهستان حومه که مرکز آن شهاباد است دارای 198 قریه و 9552 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
شهری به خراسان و آن مرکز شهرستان بیرجند و قاینات است که در زمان سابق این ناحیه بنام قهستان نامیده می شد و دارای 23488 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام بیرجند در کتب جغرافی نویسان قدیم اسلامی نیامده است و نخستین کس که ذکری از این شهر بمیان آورده یاقوت (متوفی 623 هجری قمری) می باشد وی می نویسد: بیرجند از زیباترین شهرهای ناحیۀ قهستان است که در دوران خلافت از اعمال خراسان بوده است و اکنون بیرجند قصبۀ قهستان می باشد و حال آنکه در قرون وسطی قائن قصبۀ قهستان بشمار می آمده است و مانند بیرجند چندی تحت استیلای اسماعیلیه بوده است. گولد اسمید میگوید که جمعیت بیرجند در سال 1873م. به پانزده هزار نفر بالغ میگردیده اما استیوارت میگوید که جمعیت آن در سال 1886م. به 14000 تن بالغ میگردید اما لورینی در زمانی متأخر جمعیت آنرا به 18000 تن تخمین زده است و در پاره ای از نقشه های جغرافیایی نام بیرجند به برجن تحریف شده است. (از دایره المعارف فارسی). شهر بیرجند اکنون یکی از شهرستانهای استان خراسان کنار مرز افغانستان کمابیش مطابق قهستان سابق است و فعلاً مرکب از 5 بخش، حومه، درمیان، شوسف، خوسف، قاین تشکیل شده است. جمع قراء و قصبات آن 1565 و نفوس آنها در حدود 232765 تن می باشد و بنا بگفته ای 144112 و جمعیت شهر بیرجند 13934 تن است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 و فرهنگ فارسی معین و دائره المعارف فارسی و نیز رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 326 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 2 ص 168، تاریخ سیستان ص 406، تاریخ مغول ص 545 و سبک شناسی ج 1 ص 411 شود بخش حومه شهرستان بیرجند از سه دهستان بنام القورات، شهاباد، نهارجانات تشکیل شده. جمع قراء بخش 533 آبادی و دارای 43401 تن سکنه است. دهستان حومه که مرکز آن شهاباد است دارای 198 قریه و 9552 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
درختی از تیره عنابها که دارای گونه های متعدد است (تقریبا 6 گونه) که بعضی از گونه ها بصورت درختچه اند. برگهایش متناوب است و در بعضی از گونه ها دندانه دار و در بعضی صاف اند و برخی از گونه ها دارای برگهای پایا میباشند. آرایش گلهایش خوشه و یا گرزن محدود یا نامحدود است و در مناطق گرم و یا معتدل آسیا و آمریکا و اروپا میروید و چهار گونه آن در جنگلهای شمالی ایران و استپهای اطراف کرج باسامی گوناگون شناخته شده
درختی از تیره عنابها که دارای گونه های متعدد است (تقریبا 6 گونه) که بعضی از گونه ها بصورت درختچه اند. برگهایش متناوب است و در بعضی از گونه ها دندانه دار و در بعضی صاف اند و برخی از گونه ها دارای برگهای پایا میباشند. آرایش گلهایش خوشه و یا گرزن محدود یا نامحدود است و در مناطق گرم و یا معتدل آسیا و آمریکا و اروپا میروید و چهار گونه آن در جنگلهای شمالی ایران و استپهای اطراف کرج باسامی گوناگون شناخته شده