جدول جو
جدول جو

معنی تپخ - جستجوی لغت در جدول جو

تپخ
سکندری، تپق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تپه
تصویر تپه
برآمدگی کم ارتفاع پوستۀ زمین، هر چیز انباشته شده بر روی هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخ
تصویر تاخ
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاغ، طاق، توغ، آق خزک، غضا، برای مثال عشق آتش تیز و هیزم تاخ منم / گر عشق بماند این چنین آخ تنم (صفار - لغتنامه - تاخ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپش
تصویر تپش
بی آرامی، اضطراب، بی قراری، کنایه از تحرک، لرزش، ضربان قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپو
تصویر تپو
تاپو، ظرف سفالی بزرگ که در آن غله یا آرد بریزند، خمره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توخ
تصویر توخ
تاخ، از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاغ، طاق، توغ، آق خزک، غضا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
دارای طعم تلخی، کنایه از آدم تند و بدخو، کنایه از ناخوشایند، سخت مثلاً دوران تلخ، کنایه از شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
چیزی که دارای مزه ناگوار و غیر مطبوعی باشد، خلاف شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتخ
تصویر پتخ
مبهوت، متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخ
تصویر تاخ
بی اشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخ
تصویر ترخ
نشان نشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخ
تصویر توخ
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپش
تصویر تپش
اضطراب بیقراری (از حرارت و ضعف)، یاتپش قلب. ضربان قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپق
تصویر تپق
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپک
تصویر تپک
لطف و مهربانی و دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپل
تصویر تپل
گرد و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپه
تصویر تپه
کوه پست و پشته بلند، تل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیخ
تصویر تیخ
هر چیز که سر آن تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخ
تصویر تاخ
درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای، تاغ، تاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپش
تصویر تپش
((تَ پِ))
اضطراب، بی قراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپه
تصویر تپه
((تَ پِّ))
پشته بلند خاک یا شن، تل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپل
تصویر تپل
((تُ پُ))
چاق، فربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپق
تصویر تپق
((تُ پُ))
لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
((تَ))
دارای مزه غیرمطبوع، بدمزه، زننده، سخت، سخن تلخ، تندخو، بدخلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپش
تصویر تپش
ضربان، نبض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
Bitter, Acerbically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
едко , горький
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
scharf, bitter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
їдко , гіркий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
cierpko, gorzki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
苦涩地 , 苦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
de maneira ácida, amargo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
acerbicamente, amaro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تلخ
تصویر تلخ
de manera ácida, amargo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی