ترجمه تلخ به پرتغالی - دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با تلخ
تلخ
- تلخ
- دارای مزه غیرمطبوع، بدمزه، زننده، سخت، سخن تلخ، تندخو، بدخلق
فرهنگ فارسی معین
تلخ
- تلخ
- دارای طعم تلخی، کنایه از آدم تند و بدخو، کنایه از ناخوشایند، سخت مثلاً دوران تلخ، کنایه از شراب
فرهنگ فارسی عمید