معنی تلخ - فرهنگ فارسی معین
معنی تلخ
- تلخ((تَ))
- دارای مزه غیرمطبوع، بدمزه، زننده، سخت، سخن تلخ، تندخو، بدخلق
تصویر تلخ
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلخ
تلخ
- تلخ
- دارای طعم تلخی، کنایه از آدم تند و بدخو، کنایه از ناخوشایند، سخت مثلاً دوران تلخ، کنایه از شراب
فرهنگ فارسی عمید