معنی تپه
تپه
برآمدگی کم ارتفاع پوستۀ زمین، هر چیز انباشته شده بر روی هم
تصویر تپه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تپه
تپه
تپه
کوه پست و پشته بلند، تل
فرهنگ لغت هوشیار
تپه
تپه
پشته بلند خاک یا شن، تل
فرهنگ فارسی معین
تپه
تپه
پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تپه
تپه
قطره، ذره، به مقدار کم، سرگین گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
تنه
تنه
جثه
فرهنگ واژه فارسی سره
خپه
خپه
خفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تکه
تکه
قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تپش
تپش
ضربان، نبض
فرهنگ واژه فارسی سره
پته
پته
جواز، بلیط، گذرنامه
فرهنگ لغت هوشیار