- تَقَلَّبَ
- نوسان داشتن، نوسان
معنی تَقَلَّبَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شگفت زده شدن، او شگفت زده شد، تعجّب کردن
قاچاق کردن، طفره رفتن
کارآموزی کردن، آموزش، تمرین کردن
اسکی کردن، اسکیت سواری
چکّه کردن، نشت
بالا رفتن، پیاده روی
نفوذ کردن، نفوذ، دزدیدن
متعلّق بودن، او دلبسته شد
کم شدن، کوچک شدن
یاد گرفتن، برای یادگیری
چنگال زدن، او منشعب شد
ادامه دادن، پیشرفت، پیشرفت کردن، فرسوده
چکیدن، چکّه کردن
حرف زدن، صحبت کردن
همگرا شدن، نزدیک شدن
پرهیز کردن، برای جلوگیری از
نوسان، بی ثباتی، هواخوٰاهی