- تَجَرُّد
- بی مادّی، بی طرفی، بی هویّتی
معنی تَجَرُّد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درگیری، دخالت
فراغت، فارغ التحصیلی
تلف، تقسیم کنید، ناهماهنگی، تقسیم کنندگی
پیچیدگی، چنگال
شادی بخشی، تماشا کردن
تکرار، تکرار کنید
ورم، تورّم
التماس کننده، دعا
لباس درآوردن، بی طرفی
ترتیب، رفتار، رئیس منشی
آگاهانه بودن، به عمد
پیچیدگی
عرق کردن
آشنا سازی، برای شناختن، شناسایی
ناهمواری، زیگزاگ
ریشه داری، ریشه دار بودن
تکّه تکّه شدن
سخت شدن، منجمد کردن، بلور شدن، یخ زدگی
آزادسازی، رهایی، آزادی
برجستگی، چین و چروک، چهره در هم کشیدن، اخم
تجسّد، تجسّم
تکینگی، منحصر به فرد بودن، تفاوت، خود رأیی
چالش، شورش، سرکشی
جابجایی، حرکت کنید، تکان خوردن
آزار، آزار و اذیّت
عبوسی، اخم کردن، اخموگری
فضول گری، جاسوسی کردن
تابعیّت پذیری، تابعیّت
اجتناب، برای جلوگیری از
چاپلوسی، زیبا
تجمّع، استخر، انباشته بودن، انباشتگی، گریی
چهره در هم کشیدن، چین و چروک
آروغ زدن، آروغ
تعدّد، چندگانه