معنی تَعَمُّد
تَعَمُّد
آگاهانه بودن، به عمد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَعَمُّد
تَجَمُّد
تَجَمُّد
سَخت شُدَن، مُنجَمِد کَردَن، بُلور شُدَن، یَخ زَدِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَقُّد
تَعَقُّد
پیچیدِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَدُّد
تَعَدُّد
تَعَدُّد، چَندگانِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَمُّل
تَجَمُّل
چاپلوسی، زیبا
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَمُّع
تَجَمُّع
تَجَمُّع، اِستَخر، اَنباشتِه بودَن، اَنباشتِگی، گَریی
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَعُّد
تَجَعُّد
بَرجَستِگی، چین و چُروک، چِهرِه دَر هَم کِشیدَن، اَخم
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَسُّد
تَجَسُّد
تَجَسُّد، تَجَسُّم
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَرُّد
تَجَرُّد
بی مادّی، بی طَرَفی، بی هُویَّتی
دیکشنری عربی به فارسی
تَأَمُّل
تَأَمُّل
خودکاوی، تَفَکُّر
دیکشنری عربی به فارسی