- تَجَارَ
- تبادل کردن، بازرگانان
معنی تَجَارَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کناره گیری، خشک کنید
میدان دادن، منطقه
کسب و کار، تجارت، تجارت گرایی
بدتر شدن، بد است
موافقت کردن، او موافقت کرد
فرو رفتن، آجرکاری
تمایل داشتن، سیمی
هیجان دادن، آثار باستانی
اجتماعی شدن، او بحث کرد
مجوّز دادن، او اجاره کرد، اجاره کردن
روشن کردن، او روشنگری کرد
پاسخ دادن، او پاسخ داد
لاغر کردن، او گرسنگی گرفت
رهبری کردن، تلسکوپ، مدیریّت کردن
نشان دادن، اشاره کرد
بی اثر کردن، آجرکاری
سخت کردن، شد
ترکیدن، سپیده دم، شکستن، طلوع کردن، غرغر کردن، جوشیدن، فشار کم کردن