معنی تَحَاجَ
تَحَاجَ
اجتماعی شدن، او بحث کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَحَاجَ
تَجَارَ
تَجَارَ
تَبادُل کَردَن، بازَرگانان
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَاقَ
تَفَاقَ
مُوافَقَت کَردَن، او مُوافَقَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
تَصَارَ
تَصَارَ
سَخت کَردَن، شُد
دیکشنری عربی به فارسی
تَسَاءَ
تَسَاءَ
بَدتَر شُدَن، بَد اَست
دیکشنری عربی به فارسی
تَاجَ
تَاجَ
تاج گُذاشتَن، تاج
دیکشنری عربی به فارسی