- تویدن
- گداختن
معنی تویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- تویدن
- تفتن، گرم شدن، گداختن،
برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
- تویدن ((تَ دَ))
- گرم شدن، داغ گشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسرعت و شتابان رفتن، رفتن با تعجیل، تند رفتن
بلند شدن و مرتفع شدن
بیرون کشیدن
تافتن گرم شدن داغ گشتن
دویدن، جنبیدن
تابیدن
شور و غوغا کردن
توختن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
بیک سو رفتن
طاقت آوردن
بیقراری و اضطراب نمودن
تپیدن و لرزیدن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
غریدن، داد و فریاد کردن، جنبیدن، برای مثال ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی - ۱/۸۱ حاشیه)
بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برآوردن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن،برای مثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
زاری کردن، نالیدن،
خرد کردن چیزی در زیر دندان، خاییدن
لرزیدن، زدن نبض و قلب، کنایه از بی آرام شدن، بی قراری کردن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
بافتن، تابیدن، تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم
توختن، دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر، کشیدن، جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
داغ شدن و گداختن از تف آتش یا آفتاب، تافتن، تفتن، تابیدن، تفسیدن، گرم شدن
با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، پوییدن، تاختن، تکیدن، چرویدن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، پوییدن، تاختن، پو گرفتن برای مثال تا ز عدم گرد فنا برنخاست / می تک و می تاز که میدان تو راست (نظامی۱ - ۱۶)
جنبیدن
جنبیدن
زاری کردن، نالیدن
بی قراری کردن، زدن نبض و قلب، لرزیدن، از جای جستن