معنی تویدن تویدن تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲) تصویر تویدن فرهنگ فارسی عمید
تویدن تویدن بریان و برشته شدن. تافتن. تابیدن. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : منکر شو ار توانی نار سعیرا تا اندرو به حشر بسوزی و برتوی. سوزنی (یادداشت ایضاً). رجوع به تاب و تابیدن و تافتن و تو و ترکیبهای این سه و برتویدن شود لغت نامه دهخدا