- تنعل
- نال داشتن
معنی تنعل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پسرفت، پایین آمدن
کاهل
فروزش
کاهل و بیکار و هیچ کاره مکر و حیله، نیرنگ و فریب
از گناه بیزاری نمودن
فرو آمدن، نزول کردن
بیختن
جابجا شدن
نال نهادن
به ناز زیستن، فراخ و آسان زندگی کردن سخن نرم گفتن
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
شوهر داری کتخدایی
نزول کردن، فرود آمدن، پایین آمدن
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه
مزه خوردن، آجیل خوردن، هر گونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه و امثال آن، از جایی به جایی رفتن، جا به جا شدن
مکر، حیله، فریب، چاره، گول، ستاوه، ترفند، خدعه، کلک، شید، ریو، دستان، اشکیل، کید، قلّاشی، دلام، نیرنگ، غدر، احتیال، شکیل، گربه شانی، دغلی، نارو، حقّه، ترب، تزویر، روغان، خاتوله، دویل
جادو، افسون،برای مثال نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی - شاعران بی دیوان - ۲۷۱)
جادو، افسون،
خود را به مذهبی منتسب کردن، شعر دیگری را به خود نسبت دادن
به نعمت رسیدن، به نازونعمت پرورش یافتن، مال و ثروت پیدا کردن، تفاخر، جلوه فروشی، برای مثال آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ - ۳۴۰)
از ریشه پارسی نالدیس از ریشه پارسی نالدار سخت سم ستور نعل کرده. یا عین منعل. در شیوه خط ثلث سه قسم عین (ع) است: منفل فم الاسد فم الثعبان (حاشیه دیوان خاقانی نسخه پاریس)، در اصطلاح خطاطان عین نعلی عین اول (ء) را گویند (حاشیه دیوان خاقانی. چا. عبد) (تعلیقات دیوان خاقانی سج. 1034) : (گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم ک) (خاقانی. سج. 261)
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد، بیکاره، تن پرور
Debasement, Demotion, Relegation
Lazy, Dawdler, Loafer, Slothful, Torpid
лентяй , ленивый , вялый , вялый
унижение , понижение
Faulenzer, faul, träge, schlaff
Herabwürdigung, Degradierung, Abstieg