جدول جو
جدول جو

معنی تنبل

تنبل
مکر، حیله، فریب، چاره، گول، ستاوه، ترفند، خدعه، کلک، شید، ریو، دستان، اشکیل، کید، قلّاشی، دلام، نیرنگ، غدر، احتیال، شکیل، گربه شانی، دغلی، نارو، حقّه، ترب، تزویر، روغان، خاتوله، دویل
جادو، افسون، برای مثال نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی - شاعران بی دیوان - ۲۷۱)
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تنبل

تنبل

تنبل
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد، بیکاره، تن پرور
تنبل
فرهنگ فارسی عمید