معنی تنحل
- تنحل
- خود را به مذهبی منتسب کردن، شعر دیگری را به خود نسبت دادن
واژههای مرتبط با تنحل
تنحل
- تنحل
- نسبت دادن، شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن، مذهبی را اختیار کردن
تنحل
- تنحل
- شعردیگری را بر خود بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتحال شود
تنزل
- تنزل
- پسرفت، پایین آمدن
تنبل
- تنبل
- کاهل
ترحل
- ترحل
- بر ستور نشستن، روانه شدن بار بستن
تقحل
- تقحل
- خشک اندامی پوست بر استخوانی
تکحل
- تکحل
- سرمه کشیدن
تنبل
- تنبل
- کاهل و بیکار و هیچ کاره مکر و حیله، نیرنگ و فریب
تمحل
- تمحل
- فریفتن
