- تنبب
- روان شدن آب
معنی تنبب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گاو میش
کاهل
دوستی نمودن، سیراب شدن
پروردن
خود را طبیب وانمود کردن
سبب سازی
ریزش ریختگی
کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
آماده کاری آمادگی میان بربستن
هوشیار شدن
پیامبر خواندن خود را
کاهل و بیکار و هیچ کاره مکر و حیله، نیرنگ و فریب
یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشندوبهنگام نواختن آنرا در زیر بغل گیرند و با سر انگشتان نوازند دنبک
خاموشی و سکوت و نوبه تب و لرز
آماسیدن استخوان
ترازک از گیاهان
برپای خاستن
خویش نمایی خود را خویش کسی جا زدن خود را به کسی بستن
دریدن جامه
نقاب بستن
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
هوشیار شدن، به خود آمدن، بیدار شدن، آگاهی، هوشیاری
مکر، حیله، فریب، چاره، گول، ستاوه، ترفند، خدعه، کلک، شید، ریو، دستان، اشکیل، کید، قلّاشی، دلام، نیرنگ، غدر، احتیال، شکیل، گربه شانی، دغلی، نارو، حقّه، ترب، تزویر، روغان، خاتوله، دویل
جادو، افسون،برای مثال نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی - شاعران بی دیوان - ۲۷۱)
جادو، افسون،