- تنادی
- همدیگر را خواندن
معنی تنادی - جستجوی لغت در جدول جو
- تنادی ((تَ))
- یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیام آور
همدوری، تباهش، دشمنیدن با هم دشمنی ورزیدن دشمن شدن بایکدیگر
خویشتنداری، رها جویی، سر بها دادن
یکدیگر را ستودن
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
یکدیگر را نفی کردن
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
بهم هدیه دادن
بادیه نشین گردیدن
جسمانی، مربوط به جسم
راز گفتن، با هم راز گفتن
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
برای یکدیگر هدیه فرستادن، به هم هدیه دادن
خود را از کسی حفظ کردن، پرهیز نمودن، یک سو شدن
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
مداومت کردن بر کاری، ستیزه کردن، دراز شدن، ممتد شدن، دراز شدن مدت
پختن شیرینی، شیرینی پزی، فروختن شیرینی، شیرینی فروشی، مغازه ای که در آن شیرینی، خشکبار، شکلات و مانند آن به فروش می رسد
در جنگ و زد و خورد پیشانی یا موی پیشانی یکدیگر را گرفتن
غند سازی غندگر ی، شیرینی فروش
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی
شیرینی پزی، دکان قناد، دکان شیرینی فروشی
((مُ دا))
فرهنگ فارسی معین
ندا داده شده، خوانده شده، خبری که با جار زدن اعلام می کنند، اسمی که پس از حرف ندا بیاید
تابع مذهب عنادیه
ندا کننده، جارچی
با هم دشمنی کردن، با هم دشمن شدن، با هم در دویدن مسابقه گذاشتن