جدول جو
جدول جو

معنی تمادی

تمادی((تَ))
طول دادن، به درازا کشیدن، مداومت کردن بر کاری
تصویری از تمادی
تصویر تمادی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تمادی

تمادی

تمادی
مداومت کردن بر کاری، ستیزه کردن، دراز شدن، ممتد شدن، دراز شدن مدت
تمادی
فرهنگ فارسی عمید

تمادی

تمادی
ستیهیدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لجاج کردن و ادامه دادن در آن. (از اقرب الموارد) : از شدت حال و تمادی ایام محنت و تراکم امواج کربت و مقاسات شداید غربت نالش کرد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، به نهایت رسیدن، درازشدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تعادی

تعادی
همدوری، تباهش، دشمنیدن با هم دشمنی ورزیدن دشمن شدن بایکدیگر
تعادی
فرهنگ لغت هوشیار