جدول جو
جدول جو

معنی تمشیر - جستجوی لغت در جدول جو

تمشیر
(تَ صُ)
برگ و شاخ بیرون آوردن درخت و آشکارکردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شادمانی کردن بر جماع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بخش بخش کردن چیزی را و جدا کردن، لباس پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعشیر
تصویر تعشیر
گرفتن یک دهم از مال کسی، دهمی شدن، ده تا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبشیر
تصویر تبشیر
بشارت دادن، مژده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمشیر
تصویر شمشیر
ابزاری آهنی با تیغه ای دراز و تیز که در قدیم در جنگ به کار می رفته
شمشیر زدن: جنگ کردن با شمشیر
شمشیر کشیدن: بیرون کشیدن شمشیر از غلاف، برآوردن شمشیر از نیام به قصد جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن، به شتاب و به سرعت گذشتن، ارادۀ کاری کردن، آمادۀ کاری شدن و چابکی کردن، قصد مکانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمشیت
تصویر تمشیت
راه بردن، به راه انداختن، راندن، روان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همشیر
تصویر همشیر
کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد، دو کودک که یک دایه آن ها را شیر داده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
ده یک اموال قوم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ده تن ساختن قوم چنانکه نه بودند و یکی بر آنها افزود و عده به ده تمام گشت. (از اقرب الموارد) ، به ده زبان بانگ کردن خر و زاغ به یک دم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به یک دم ده بار بانگ کردن خر و کلاغ. (از اقرب الموارد) ، ده ماه برآمدن بر آبستنی اشتر، ده آیت کردن مصحف را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکستن و ده پاره شدن قدح، بیمار کردن دوستی دل کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ)
گویند که دارویی است از اجزای اکسیر. (فرهنگ جهانگیری). دارویی است از اجزای اکسیر و کیمیا. (برهان) (ازفرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). دارویی که از آن اکسیر خالص سازند. (شرفنامۀ منیری). اقسام الکسیر (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تنگ داشتن نفقه بر اهل و عیال. (غیاث اللغات از لطایف) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تأشیر. چیزی که بدان ملخ میگزد. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تأشیر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خبری دادن که در آن شادمانی بود. (تعریفات جرجانی). مژدگان دادن. (تاج المصادر بیهقی). مژدگانی دادن. (زوزنی). مژده دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گل گازران، گچ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ج، تباشیر. (ناظم الاطباء). رجوع به تباشیر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ماهی است در تاریخ قبطجدید. (از یادداشت مؤلف). ماه اکتبر. (تذکرۀ داودضریر انطاکی ذیل کلمه اسفولوقند ریون ص 46 س آخر)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خالی کردن آوند را، به چرا گذاشتن ستور را شباروز و ترک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمدیر
تصویر تمدیر
گل اندایی، ریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقشیر
تصویر تقشیر
دانه را از پوست در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمکیر
تصویر تمکیر
انبار بندی بنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشیه
تصویر تمشیه
سرانجام دادن، کارگزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشیغ
تصویر تمشیغ
آبرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرانجام دادن، کارگزاردن روان کردن برفتن آوردن براه انداختن، کار گزاردن سر و سامان دادن راندن تمشیت امور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمریر
تصویر تمریر
تلخاندن تلخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سیف و سلاحی آهنین و برنده که تیغه آن دراز و منحنی و دارای یک دمه است، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمایر
تصویر تمایر
تباهی افتادن، فتنه و فساد افتادن میان قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبشیر
تصویر تبشیر
مژده دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنشیر
تصویر تنشیر
پراکندن پخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار جمع کردن گرد آوردن، تنگ داشتن نفقه بر اهل و فرزندان وغیره، جمع تحشیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقشیر
تصویر تقشیر
((تَ))
پوست کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمشیت
تصویر تمشیت
((تَ شِ یَ))
روان ساختن، به راه انداختن، سر و سامان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحشیر
تصویر تحشیر
((تَ))
بسیار جمع کردن، گرد آوردن، تنگ داشتن نفقه بر اهل و فرزندان و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
((تَ))
دامن بالا زدن، دامن در چیدن، آماده کاری شدن، به سرعت گذشتن، تشمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبشیر
تصویر تبشیر
((تَ))
بشارت دادن، مژده آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمشیر
تصویر شمشیر
((شَ))
سلاحی آهنین و فولادین که دارای تیغه ای بلند و منحنی و برنده است
شمشیر را از رو بستن: کنایه از حالت تهدیدآمیز به خود گرفتن
شمشیر را غلاف کردن: کنایه از از تهدید دست کشیدن و از در سازش درآمدن
فرهنگ فارسی معین