- تلمس
- پیاپی جستن
معنی تلمس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پتیاره (بلا) سختی
سخت دینی
فلاسک، قمقمه
پوشیدگی، ناپدیدی
حمام آفتاب گرفتن
آمیخته و مبهم گردیدن کار، لباس پوشیدن
بد و بیراه گفتن
لب لیسیدن
دستگاه ماشین نویسی بمسافت دور
گندمگونی
چشیدن، لیسیدن چشیدن، لیسیدن
روشن شدن
پی یکدیگر جستن
شاگردی کردن، جستن
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
شاگرد شدن، شاگردی کردن، در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
لباس پوشیدن، پوشیده شدن، آمیخته و مبهم شدن کار
گیاهی با برگ های ریز و گل های رنگین و دانه های زرد که در طب قدیم به کار می رفته، باقلای قبطی، باقلای مصری، باقلای شامی، لوبیا گرگی
لمس
((تِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
دستگاه ارتباطی برای ارسال و دریافت پیام که با گرفتن شماره مخاطب دستگاه تله تایپ آن به کار می افتد و پیام را ثبت می کند
دستگاهی مخابراتی با قابلیت ارسال و دریافت پیام به صورت چاپ شده، پیام چاپ شده ای که به وسیلۀ این دستگاه ارسال یا دریافت می شود
تمیس
کشاورز، برزگر، پسر، زرگر
سست، بی حال، شل، افتاده، لس
دست مالیدن به چیزی، سودن، بساویدن
لمس شدن: بی حس شدن، سست و بی حال شدن
لمس کردن: چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن
دست مالیدن به چیزی، سودن، بساویدن
لمس شدن: بی حس شدن، سست و بی حال شدن
لمس کردن: چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن
بسودن بدست چیزی را، سائیدن سست، بیحال، شل، خم پذیر، قابل انعطاف، بی حس، فلج پدید آمدن در عضو یا همه اعضا
سست، شل، بی حس
Recline, Touch