جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تلمذ

تلمذ

تلمذ
شاگرد شدن، شاگردی کردن، در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن
تلمذ
فرهنگ فارسی عمید

تلمذ

تلمذ
شاگردی کردن. (دهار). شاگردی. (غیاث اللغات). شاگردی و شاگردی کردن. (آنندراج). آموختن. یقال: تلمذ عند فلان، ای تعلم. (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن: تلمذ لفلان. (از المنجد) ، کودک را بشاگردی گرفتن. (از المنجد). چون در اغلب کتب لغت موجود نیست و بجای آن ’تتلمذ’... است از این رو آن را جزو غلطهای مشهور می شمارند ولی صاحب معیاراللغه تتلمذ و تلمذ، هر دو را ذکر کرده است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 2)
لغت نامه دهخدا

تلمذ

تلمذ
دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علم آموزی
متضاد: استادی، معلمی، شاگردشدن، شاگردی کردن، تحصیل کردن، درس خواندن
متضاد: درس دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد