کراهیت داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). پلید شمردن کسی را و کراهت داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پلید داشتن. (غیاث اللغات). پلید داشتن و شمردن کسی را و کراهت داشتن. (آنندراج). ناخوش داشتن کسی را به علت پلیدی وی. (از اقرب الموارد)
کراهیت داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). پلید شمردن کسی را و کراهت داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پلید داشتن. (غیاث اللغات). پلید داشتن و شمردن کسی را و کراهت داشتن. (آنندراج). ناخوش داشتن کسی را به علت پلیدی وی. (از اقرب الموارد)
استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد) ، ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه) ، مدروس شدن رسم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس ماندن و درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلوده شدن به عذره. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دشخوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عذر خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) : اگر مطلب بدوزخ بردن ماست تعذر چند باید آوریدن. ناصرخسرو. بفرما بی تعذر تا برندم چرا باید ز چشم عمرو دیدن. ناصرخسرو. ، گریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیزار شدن از گناه. (از اقرب الموارد)
استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد) ، ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن. (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه) ، مدروس شدن رسم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس ماندن و درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلوده شدن به عذره. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، دشخوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عذر خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) : اگر مطلب بدوزخ بردن ماست تعذر چند باید آوریدن. ناصرخسرو. بفرما بی تعذر تا برندم چرا باید ز چشم عمرو دیدن. ناصرخسرو. ، گریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیزار شدن از گناه. (از اقرب الموارد)
تبذر چیزی از دست کسی، پراکنده شدن آن. (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود بصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5). ، زرد شدن و تغییر یافتن آب. (از قطر المحیط) (آنندراج). متغیر شدن و زرد گردیدن آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
تبذر چیزی از دست کسی، پراکنده شدن آن. (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود بصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5). ، زرد شدن و تغییر یافتن آب. (از قطر المحیط) (آنندراج). متغیر شدن و زرد گردیدن آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
رجل متقذر، مرد پلید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد پلید و دارای لباس چرکین، کراهت دارنده، پرهیز کننده از کسی که وی را پلید میشمارند، کسی که نفرت میکند از چرکینی و ناپاکی و پلیدی. (ناظم الاطباء)
رجل متقذر، مرد پلید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد پلید و دارای لباس چرکین، کراهت دارنده، پرهیز کننده از کسی که وی را پلید میشمارند، کسی که نفرت میکند از چرکینی و ناپاکی و پلیدی. (ناظم الاطباء)
بر قرار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). قرار گرفتن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست. (ناظم الاطباء) ، بر پای خود کمیز انداختن شتر، ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر قرار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). قرار گرفتن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست. (ناظم الاطباء) ، بر پای خود کمیز انداختن شتر، ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)